روزی که انفجار هم حریف صلابت خطیب جمعه نشد:

ما این نماز جمعه را بهر شهادت آمدیم!.... 

شنبه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۳ ساعت ۰۹:۱۷
آخرین جمعه سال بود. خطیب آنروز، امام جمعه محبوب امام و مردم بود. که ناگهان صدای انفجاری عظیم و آنگاه پاره های پیکر نمازگزارانی مظلوم، در گوشه و کنار... اما دوباره رئیس جمهور این کشور، پشت تریبون ایستاد و صدایش طنین قلب مردمی شد که بی ترس و با شجاعتی شگفت فریاد می زدند: ما این نماز جمعه را بهر شهادت، آمدیم!...

ما این نماز جمعه را بهر شهادت آمدیم!.... 

به گزارش خبرنگار نوید شاهد، بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳ روز یک حماسه تاریخی عظیم است که یک ملت بیداردل و غیور، به همراه رئیس جمهور آن روز و رهبر و ولی امر امروزش آفرید و برگی زرین از شرف و شهامت خود را در زیر بمب و موشک و تهدید و ترور و وحشی‌گری دشمن، برای همیشه ماندگار ساخت. برگی متبرک از خون سجاده نشینان عارف و عاشقی که آن روز، محراب نماز، معراجگاهشان شد و محوطه دانشگاه تهران، مسلخ عشق و میقات و منای قربشان در سلوک کعبه وصل... مردمی که جوانانشان همانروزها در عملیات بدر، حماسه می آفریدند و خون پاکشان شرق دجله و هورالعظیم را رنگین می کرد و همان روزها پیکر سردارانی به عظمت حاج عباس کریمی و حاج کاظم نجفی رستگار و علی تجلایی و.... را تشییع می کردند، در وسط شهر و در نماز جمعه هم باید به جنگ ناجوانمردی و قساوت دشمن متجاوز و بی‌رحم می رفتند و بازهم شهید، نثار اسلام و ایران می کردند. آن روز اما. خطیب نماز، امام جمعه تهران، زییس جمهور ایران، محبوب امام و مردم، سید علی خامنه ای، خودش حماسه ای دیگر بود. مردی که طنین رعب آور انفجار هم در برابر صدای پرصلابت او، که صدای اقتدار یک ملت بود، مغلوب و محو شد. صدایی که امتداد شعار هیهات منا الذله نمازگزاران آن نماز عاشورایی بود. 

صدام: فردا نماز جمعه را منفجر می کنیم!

سه روز پیش از نماز جمعه ۲۴ اسفند ۶۳، اولین موشک بالستیک اسکاد بی ایران، در پاسخ به حملات موشکی عراق  شلیک شد و در جبهه جنوب نیز عملیات بدر در حال اجرا بود. روز پنج‌شنبه صدام حسین اعلام کرده بود که فردا نمازجمعه تهران را منفجر می‌کنیم و این حرف بین مردم تهران پیچیده بود. 

مردم با بچه های کوچک خود، آمده  بودند! 

مردم تهران بدون توجه به تهدید صدام و سازمان منافقین، آن روز، کودکان خردسال خود را نیز به همراه آورده بودند و این نشان از دلیری و روح حماسی و شور شهادت طلبانه مردم داشت. هدف رژیم متجاوز بعثی این بود که ضمن گرفتن انتقام شکست‌های متعدد در جبهه ها، روحیه مردمی را تضعیف ساخته و پشتوانه عظیم حمایت مردم از انقلاب و جنگ را که مایه دلگرمی و امید رزمندگان بود، تضعیف و تخریب کند. 

زیراندازی که حامل بمب بود!

دشمنان، خوب می‌دانستند اگر در این عملیات موفق شوند، بسیاری از هموطنان، علما و مسئولان که در صفوف جلو حاضر می‌شدند به شهادت می‌رسند؛ برنامه آنان نیز تحقق همین هدف بود.
بارها منافقین و عوامل دشمن، برای  عملی کردن نقشه یک توطئه تروریستی در محوطه و مکان نماز جمعه تهران، اقدام کرده بودند اما هنگام ورود با بازرسی‌های دقیق و مراقبت‌های شدید روبرو می‌شدند برای همین هرگز نتوانستند بمب و یا نارنجکی وارد محوطه نماز جمعه تهران کنند. برای همین عوامل رژیم متجاوز بعث عراق، زیراندازی را که در آن بمب تعبیه شده بود تهیه و آن را وارد محوطه نماز جمعه تهران کردند. آن زمان چون هوا سرد بود نمازگزاران با خود زیرانداز و یا سجاده‌ای به همراه می‌آوردند تا بر روی آن بنشینند و نماز بخوانند. برای همین مزدوران دشمن، تصمیم گرفته بودند با استفاده از زیرانداز، مواد منفجره را در صحن نماز جمعه جاسازی کنند. آنان این زیرانداز را تا داخل زمین چمن دانشگاه تهران آورده بودند اما به دلیل وجود گیت های بازرسی و دقتی که انتظامات ستاد در بازرسی داشتند نتوانسته بودند آن مواد منفجره را بیش از این جلو بیاورند برای همین آن زیرانداز را در همان فضای باز زمین چمن پهن می‌کنند و خود نیز روی آن می‌نشینند اما بعد از اندک زمانی بلند شده و به محلی که این مأموریت تروریستی در آنجا کنترل می‌شد، می‌روند تا این نقشه شوم و جنایتکارانه را عملیاتی کنند. 


تکه های بدن نمازگزاران تا شعاع دهها متر پرت شده بود!

به روایت حاج فضل الله فرخ، رییس وقت ستاد نمازجمعه تهران:
 روزی که این اتفاق افتاد بنده خود در پشت جایگاه نشسته بودم آن روز مقام معظم رهبری خطیب و امام جمعه تهران بودند که ناگهان در وسط یکی از خطبه‌ها صدای مهیبی بلند شد. چون صدام تهدید کرده بود که نماز جمعه تهران را خواهد زد ابتدا تصور کردم نماز جمعه مورد هدف موشک عراقی‌ها قرار گرفته اما وقتی به آسمان نگاه کردم دیدم قطعاتی از آسمان پایین می‌آید، ابتدا خوشحال شدم و فکر کردم قطعات هواپیمای عراقی است که توسط پدافند ایرانی مورد هدف قرار گرفته و منهدم شده است، اما وقتی زمین را نگاه کردم دیدم قطعات ابدان شهدای نمازگزار است که از شدت انفجار به آسمان و به اطراف پرت شده است، متأسفانه قطعات زیادی از بدن‌های مطهر شهدا روی سقف و درختان افتاده بود و ۱۴ تن از نمازگزاران در این ماجرا شهید و بیش از ۸۰ نفر مجروح شدند.


 بدن های تکه تکه را جمع می کردند و شعار می دادند: شهادت، افتخار ماست!...

مهمترین عجایبی که می‌توان در این حادثه مهم مشاهده کرد این بود که نه تنها نماز جمعه تعطیل نشد و نمازگزاران فرار نکردند بلکه نمازگزاران بدن‌های پاره پاره شهدا را جمع کردند و با شجاعت ایستادند و شعار «حسین حسین شعار ما شهادت افتخار ما» و «الله اکبر» را سر دادند بدون اینکه کمترین تزلزلی در وجود نمازگزاران ایجاد شود. مقام معظم رهبری نیز با شجاعت تمام و روحیه قوی خطبه‌های نماز جمعه را ادامه دادند.

صدایی در منتهای صلابت و عظمت

و روایت مرحوم مرتضایی فر، یا همان وزیر شعار معروف و محبوب سالهای انقلاب و دفاع مقدس، از صدایی پرصلابت که حتی غرش مهیب انفجار هم‌ نتوانست از عظمتش ذره ای بکاهد:
رهبر انقلاب اسلامی که خطیب نمازجمعه‌ی تاریخی سال ۶۳ بودند، در حال ایراد خطبه‌ها بودند که انفجار صورت گرفت. من یک لحظه به اشتباه فکر کردم که منافقان ایشان را هدف قرار داده‌اند که خوشبختانه این‌طور نبود. موج و حرارت انفجار به جایگاه هم رسید، ولی خوشبختانه به ایشان آسیبی نرسید. با وجود این‌که صدای انفجار بسیار بلند بود و بر تمام فضای دانشگاه اثر گذاشته بود اما ایشان مکان سخن‌رانی را ترک نکردند. ایشان در عین حال اصرار داشتند که به صحبت خود ادامه دهند. من هم می‌ترسیدم مبادا حادثه ادامه داشته باشد و ایشان هدف سوء‌قصد قرار گیرند.

نمازگزاران با صلابت هرچه بیشتر و بدون هیچ وحشتی با مشت‌های گره کرده، بانگ بلند الله اکبر را سر می‌دادند. از ایشان خواهش کردم اندکی به کنار جایگاه بیایند تا من مردم را به آرامش دعوت کنم؛ البته هدف دیگری هم داشتم. از قبل می‌دانستم که امام خمینی(ره) تمامی نمازهای جمعه تهران را به‌طور مستقیم از طریق رادیو گوش می‌کردند و اگر مشکلی هم بود تذکر می‌دادند. آن روز هم که این اتفاق افتاد، احساس کردم الآن امام(ره) گمان می‌کنند که حتماً برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای اتفاقی افتاده است. سریعاً در جایگاه قرار گرفتم و سه‌بار این جمله را بیان کردم که: "لطفاً توجه کنید! رئیس محترم جمهوری اسلامی ایران، هم‌اکنون به خطبه‌های عالمانه‌ی خود ادامه می‌دهند." این سخن علاوه‌بر این‌که آرامش را به نمازگزاران برگرداند، در واقع به امام(ره) هم این پیام را رساندم که آقا سالم هستند. نکته‌ خیلی جالب در این خصوص، این بود که چنین حادثه‌ای، حتی در صدای آقا هم تأثیری برجای نگذاشت و ایشان با صلابت همیشگی و با همان عظمت، ادامه‌ی خطبه‌ها را ایراد کردند؛ به نحوی که ظاهراً هیچ اتفاقی نیفتاده است. مردم هم از جای خود تکان نخوردند و نمازجمعه برگزار شد. 

با غسل شهادت، آمده بودند نماز جمعه!

در این حادثه بیش از ۱۰ نفر به شهادت رسیدند و بیش از ۸۰ نفر مجروح شدند. شدت موج انفجار بحدی بود که اعضای بدن بسیاری از شهدا بر روی درختان و سقف ساختمانهای اطراف افتاده بود و صورت و پیکر چند تن از شهدا بشدت متلاشی سده و بسختی قابل شناسایی بود. بعدها خانواده این شهدا گفتند برخی از آن‌ها صبح به بهشت زهرا رفته بودند و از مجروحین در بیمارستان عیادت کرده بودند و با غسل شهادت به نماز آمده بودند.

کار عوامل حزب بعث بود

محمدی ری شهری وزیر اطلاعات وقت، در جلد سوم کتاب خاطرات خود که به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است، به شرح ماجرای انفجار نماز جمعه تهران می‌پردازد و می‌گوید، دو نفر به نام‌های مصطفی لطفی و خالد وزیری عاملان این فاجعه بودند. برخلاف آنچه آن زمان تصور می‌شد این ترور که منجر به شهادت چندین نمازگزار شد، کار مجاهدین خلق (منافقین) بوده، به گفته مرحوم ری شهری وزیر اطلاعات وقت، این اقدام کار عوامل عراق و حزب بعث بوده است. این افراد پس از بازگشت به عراق هشتصد هزار تومان پاداش گرفته بودند. بار دوم که برای ایجاد انفجار دیگری به تهران می‌آیند در اول اردیبهشت ۱۳۶۴ دستگیر می‌شوند.

من فراموش نمی کنم قصه روز جمعه را!...

و سخن امام و مقتدای شهیدان را بشنویم درباره این حماسه مردم و امام جمعه محبوب و شجاع آخرین نمازجمعه سال را؛ که از شجاعت و استقامت مردم گفت و از طنین قوی و پرقدرت خطیبی که شجاعانه ایستاد و خللی در خطبه پرصلابتش راه نیافت حتی با آن صدای مهیب انفجار که پاره های تن مردم مظلوم نمازگزار را به هرسو پرتاب کرد. حضرت امام خمینی(ره) در پیام سال تحویل خود در اول فروردین ۱۳۶۴، درحالی‌که تهران و مناطق مختلف ایران با جنابت و وحشی‌گری صدامیان در جریان جنگ‌ شهرها، زیر بمباران بود، اینچنین این روح شهامت و شهادت طلبی ملت ایران را ستودند:
«من فراموش نمی‌کنم قصه روز جمعه را که آنطور باشکوه، با نورانیت و با استقامت گذشت. آن‌طور مردم با طمانینه با آن صداهایی که می‌آمد، با آن رگبارهایی که می‌آمد. من ملاحظه می‌کردم. من نگاه می‌کردم و مخصوصاً نگاه می‌کردم ببینم که در بین مردم چه وضعی است، اما ندیدم حتی یک نفر را که یک تزلزلی در آن پیدا باشد و آن وقت امام جمعه آن‌طور با آن طنین قوی صحبت کرد و مردم آن‌طور گوش کردند و آن طور فریاد زدند که برای شهادت آمدیم.»

انتهای گزارش/

استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده